خوب
این موضوع که ما لیسانس فوق یا دکتر و یا عالم هستیم جای سوال دارد.
چیزی که ما هستیم دانشی است که مربوط به ما نمی باشد مثلا برای خود شناسی به سراغ بزرگان می رویم ا زکانت و دکارت و هگل و مارکس تا عیسی و موسی و محمد و بودا و زرتشت سخن می گوییم .
در اصل تمام چیز های که ما داریم عاریه ای می باشد و ماجلوه گر و ظهور دیکران در این زمان با استنباط شخصی خود هستیم .
که همان نیستیم
و آنانی که هستند خیلی کم هستند .
برای همین در ادیان الهی بدنبال کسانی هستند که هستند
مثلا در تشیع بدنبال ۳۱۳ نفر برای قیام جهانی بر علیه همه ظلم و استکبار و استحمار آن باید منتظر بود.
و یا چون نیچه بدنبال یک انسان کامل.
و یا بمانند مولوی با یک چراغ بدنبال شمس.
و یا بمانند همه ما بدنبال هیچ .
که هنوز احساس نیاز نکردیم که پازل عالم یک منجی کم دارد.
و دروغ می گوید عاشق گل که تحمل ندارد خارش را
که ما تحمل انتظار را هم نداریم