-
من کیستم
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 01:38
من آشنای همه شما هستم من خود خود شما هستم همان کسی که میگفت من افگار فلسفی دارم و خود او بودم یا اونی که می گفت من عاشقم یا اونی که می گفت من چرند می نویسم من خودش بودم. با همین افکار بلند و کوتاه گاهی فیلسوفی هستم فیلسوف تر از سقراط گاهی مارکس تر از مارکس عاشق تر از مجنون شیدا تر از فرهاد من خود شما هستم فقط فرصتی می...
-
من کیستم
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 23:26
بزودی خواهم نوشت من آشنا همه شما هستم .
-
غم های حقیر
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 21:15
خوب اینکه ما غم های حقیر داریم شکی در آن نیست . اینکه این غم های حقیر داره ما را از پا در میاره اینکه احساس می کنیم که تنها هستیم و... وشاید روزی نباشیم که نخواهیم بود و اینکه چرا وجود ما رو این قدر حقارت پر کرده است. و دیگر هیچ.
-
دیگران شناسی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 03:13
خوب این موضوع که ما لیسانس فوق یا دکتر و یا عالم هستیم جای سوال دارد. چیزی که ما هستیم دانشی است که مربوط به ما نمی باشد مثلا برای خود شناسی به سراغ بزرگان می رویم ا زکانت و دکارت و هگل و مارکس تا عیسی و موسی و محمد و بودا و زرتشت سخن می گوییم . در اصل تمام چیز های که ما داریم عاریه ای می باشد و ماجلوه گر و ظهور...
-
ستاره ها
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 05:29
خوب من مدتی به ستاره شناسی علاقمند شدم و شروع کردم به خوندن آنقدر خوندم که احساس کردم از هیچ هم هیچ ترم . در دنیای ستاره ها فاصله ها خیلی زیاد است اون چیزی که ما اونو حقیقی می دونیم مجازی است یعنی ما اونو در حال مجازی درک می کنیم نزدیکترین ستاره با ما ۴ سال نوری فاصله داره و دنیا هم اونقدر پیچده است که جهان به این...
-
بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 18:04
خوب این مربوط به ۴۰ سال به بالا است
-
چه کسم من
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 17:30
اینکه من باید خوب بنویسم یا سوادی داشته باشم که بتوانم جانم را به حرکت در بیاورم و تمام وجود خود را در نوشتن خلاصه کنم از سقراط تا کانت و هگل بگویم و داستان زندگی آنها را یک بار دیگر مرور کنم که یکی شهید دانایی بود و دیگری ... شاید بتواند برایم دل خوشی ایجاد کند . وقتی از همه اینها مایوس می شوم در درون خودم کسی را می...
-
فاصله
شنبه 9 مردادماه سال 1389 00:58
برای بالای چهل سال اصلا کی گفته بین ما فاصله افتاده مگه بین ما و قدیمی ها فاصله نبوده. همین ننه جون من می گفت شمشیر حضرت علی توی دریااست و اگه کج بشه قیامت می شه فقط یه چیزی بود ما توی دلمون به اونا می خندیدیم جون های امروز تو روی ما می خندن. باید هم بخندن آخه شما را به خدا ما این همه دروغ گفتیم کار های بد کردیم و هی...
-
نمی دونم
شنبه 9 مردادماه سال 1389 00:56
خوب من نمی دونم که خیلی مهم هستم یا نیستم خاص یا خواص هستم یا نیستم اصلا هستم یا نیستم یک کمی دیگه پیش بره میره توی فلسفه و صد البته جونها هم گیر میدن . تازه بین ما هم فاصله افتاده اگه من با خودم قهرم یه کار کن یک کاری کن .. خوب دیگه چون هیچ کس حوصله ندار بقیه مطالب را بخونه از اینجا به بعد را بالا چهل سال بخونند.
-
خوب
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 03:28
چون قرار که من فقط برای دل خودم بنویسم پس اول می خام یک داستان طنز را بنویسم البته من خیل آدم جدی هستم ولی نمی دونم چرا در درون این همه طنز وجود داره پس داستان باشه برای پست بعدی